Friday, January 23, 2004


فالگوش نشيني در بيت رهبري!
- آقا اينا ديگه دارن شورشو در ميارن بايد يه گوشمالي حسابي بشن.
- نگران نباشيد چند روز ديگه که بهشون فشار اومد و ياد زنها و شوهرهاشون که افتادن ول مي کنن مي رن.
- مي بيني آقا اصلا مردم پشم هم حسابشون نکردن. همونطور که مارو هم آدم حساب نمي کنن.
- حالا حرف آخر اينا چيه. ما که گفتيم چند تاشونو با تک ماده قبول کنن.
- آقا اينه خيلي پر رو شدن حرفها گنده تر از شکمشون مي زنن. ما چهارسال پيش هم گفتيم که رو اينا نمي شه حساب کرد.
- حالا اگه چند تاشون نرن مجلس دنيا به آخر مي رسه. بهشون وعده بدين که کار نون و آبدارتري پيدا مي کنن.
- آقا اينا حرف تو کله پوکشون نمي ره خيلي تماميت خواه شدن.
- پس اين مرتيکه چه غلطي مي کنه. مگه قرار نبود که قضيه رو زودتر ماست مالي کنه.
- اون که فکر مي کنه تازه رييس جمهور شده. هنوز داره گفتگوي چه مي دونم تمدنها مي کنه.

Sunday, January 18, 2004


هفت دليل براي عدم حمايت مردم از تحصن نمايندگان
۱- مردم مي گن که اينها همه اداست. اگه حمايت مي خواستن بايد اين کارهارو خيلي پيشتر از اينها مي کردن.
۲- مردم مدتهاست که فهميده اند اصلاح طلبان بي خايه اندو بود و نبودشون فرقي نداره!
۳- مردم از ديدن و شنيدن فيلمهاو داستانهاي تکراري خسته شده اند و فهميدن که همه دعواها سر لحاف بوده!
۴- مردم به خوبي در يافته اند که سگهاي زرد برادران شغالها هستند!
۵- مردم فهميدن که تنهاخونهٌ اميدشون خونه خودشونه نه خونه ملت!
۶- همه مي دونند که نمايندگان بيشتر به فکر حقوقهاي از دست رفته خودشون هستند تا حقوق به يغما رفته مردم.
۷- اصلا مردم با کل انتخابات و کل نظام مسئله دارند نه با تأييد صلاحيت يا عدم تأييد صلاحيت يک عده خاص.

Saturday, January 10, 2004


خانه اي از ماسه و مه
اصلا مهم نيست که فيلم خانه اي از ماسه و مه در آمريکا ساخته شده؛ نويسنده داستانش يک آمريکايي است؛ کارگردانش يک مهاجر روس است و نقش هاي اصلي آنرا هنر پيشه هاي هاليود بازي مي کنند. اين فيلم هر چه که باشد؛ فيلمي شديدا ايراني است. حتي خيلي ايراني تر از بسياري از فيلمهايي که در ايران ساخته مي شود. و اين امر بيانگر آگاهي دقيق نويسنده به زوايا و جزئيات زندگي و فرهنگ ايراني است. در فيلم شخصيتهاي ايراني ملموس تر و باور کردني تر از شخصيتهاي آمريکايي ظاهر مي شوند که البته بازي هاي درخشان بن کينگزلي و شهره آغداشلو کمک زيادي به اين قضيه کرده است.
اين فيلم از جهات مختلفي قابل بحث و بررسي است. ولي يکي از نکات پر اهميت فيلم تاکيد آن بر خانواده و تاثيرات اجتماعي بر آن است. حتي مي توان رد پاي نوعي مقايسه فرهنگي ساختار خانواده ايراني و آمريکايي را در فيلم مشاهده کرد. از يک سو ما شاهد خانواده اي هستيم که بخاطر مسايلي مجبور به ترک خانه و ديار شده و غربت گزيده است. پدر خانواده علي رغم سختي ها و تحقيرها سعي در تحکيم پايه هاي خانواده در محيط تازه را دارد. او با اميد به فرداي بهتر؛ آينده را از آن فرزند خود مي داند و مانند هر پدر ايراني حاضر به هر نوع فداکاري است. در ابتداي فيلم و در يک نماي بسيار زيبا؛ کارگردان با نشان دادن سه درخت فر افتاده تاکيدي بر ريشه کن شدن خانواده دارد. خانواده اي که حالا در تلاش است تا در خاکي غريب ريشه بدواند. اما دريغ که خاک تازه را توان حفظ ريشه ها نيست.
در سويي ديگر ما خانواده هاي را مي بينيم که يا از هم پاشيده اند و يا در حال فروپاشي اند. کتي که از همسرش جدا شده و تحت تاثير فشارهاي روحي به الکل پناه آورده سعي در ترک اعتياد خود دارد. بي خبر از مسايل پيراموني خود خانه موروثي خود را در طي يک اشتباه اداري از دست مي دهد. خانه اي که براي او ياد آور گذشته هاي خوش است. در مسير تلاش خود براي باز پس گيري خانه اش با پليس جواني آشنا مي شود که او نيز به نوعي درمانده است. مشکلات خانوادگي او و در گير شدن او با مشکل کتي باعث فروپاشي کانون خانوادگي اش مي شود و سر انجام کارش به نوعي جنون ختم مي شود.
خانه عنصر اصلي فيلم و وسيله اي براي حفظ خانواده است. بهراني در تلاش است که با فروش آن به قيمت چهار برابر به روياهاي خود جامه عمل بپوشاند. روياي فراهم سازي امکانات مناسب براي خانواده اش همانند آنچيزي که در گذشته داشته است و تامين هزينه تحصيلات فرزندش که تنها اميد او براي زنده ماندن است و در پايان فيلم مي بينيم که با از دست پسرش؛ ديگر انگيزه اي براي زنده ماندن ندارد. براي بهراني خانه وسيله اي براي دست يابي به آينده است. در مقابل کتي گذشته خود را در خانه جستجو مي کند.
همه شخصيتهاي فيلم به نوعي قابل دفاع و دلسوزيند. همانقدر که تماشا گر با کتي همذات پنداري مي کند و درگير مصاياي او ميگردد براي بهراني هم دل مي سوزاند. فرقي هم نمي کند که تماشاگر ايراني باشد ويا آمريکايي. اصلا اين خود يکي از نقاط قوت فيلم است که تماشاگر در پايان نمي تواند طرف کسي را بگيرد. اگرچه در ابتداي فيلم اعمال و رفتار بهراني کمي خشن و غير قابل قبول به نظر ميرسد و تصميم او در مورد فروش خانه خودخواهانه و کاسبکارانه تفسير مي گردد. اما در ادامه داستان وقتي تماشاگر با چهره واقعي او آشنا مي گردد تمام اعمال او منطقي و قابل دفاع مي گردد.

Sunday, January 04, 2004


رابطه با آمريکا؛ آري يا نه؟
سران جمهوري اسلامي چه از نوع اصلاح طلب و چه تماميت خواه در آرزوي بهبودي روابط با آمريکا بسر مي برند و در موارد متعددي اين تمايل خود را بروز داده اند. در زمان خميني کسي جرأت به زبان آوردن آنرا نداشت ولي بعد از مرگ خميني و بدست گرفتن سکان قدرت توسط هاشمي؛ در موارد متعددي بحث رابطه با آمريکا مطرح گرديد اگرچه در سايه برخي مشکلات داخلي و بين المللي آنچنان جدي گرفته نشد. صرف نظر از تمامي تلاشهاي ناموفق گذشته اين سوال بزرگ مطرح است که آيا در شرايط فعلي رابطه با آمريکا به نفع ماست يا نه؟
سياست ها و اظهار نظرها ضد و نقيض چه از طرف آمريکا و چه از طرف ايران قضيه را کمي پيچيده کرده است. ازطرفي برخي جناحها در درون حکومت آمريکا تمايلي به سرنگوني رژيم فعلي نداشته و معتقد به عادي سازي روابط با ملا ها هستند به شرط آنکه آنهااز برخي مواضع افراطي خود عقب نشيني نمايند. در مقابل طرفهاي ايراني هم به دنبال رابطه اي از نوع رابطه آمريکا با ساير کشورهاي عربي هستند.
از طرفي ديگر بوش به طور غير مستقيم اعلام مي کندکه آمريکا به دنبال تغيير رژيم ايران است و هيچ تمايلي براي گفتگو با ملاها نداردو در منازعه بين مردم و سران رژيم از مردم ايران حمايت مي کند. منتهي با سياستي بسيار متفاوت از آنچيزي که در افغانستان و عراق اجرا گرديد. او همواره سران ايران را دعوت به پذيرش خواسته هاي مردم مي کند. خواسته هاي که اجرا شدن آنها معنايي جز تغيير رژيم نخواهد داشت.
به نظر من برقراري رابطه بين سران فعلي ايران و آمريکا نه تنها به جنبش آزادي خواهي مردم ايران کمک نخواهد کرد بلکه اين حرکت عظيم را حداقل به مدت چندين سال به انزوا خواهد کشاند. واقعيت اين است که آمريکايي ها نيز همانند رقباي اروپايي خود به دنبال منافع اقتصادي هستند و در راه رسيدن به آن و به اقتضاي زمان حاضر به معامله با هر کسي هستند. زياد هم نبايد گول حرفهاي دل خوش کننده آقاي بوش را خورد. ايشان از طرفي حرفهاي آنچناني بر ضد ملايان ميزند و از طرف ديگر هييت به ايران مي فرستد.

Saturday, January 03, 2004


موسوي تبريزي تکذيب مي کند
موسوي تبريزي ( اين ننگ بزرگ شهر تبريز) در باره اعلاميه اخير نهضت آزادي گفت: «من هرگز نگفته ام که اين نامه مور تاييد امام نبوده است. » ملاهاي تند رو ادعا مي کنند که خميني طي نامه اي که در سال ۶۶ نوشته صلاحيت نهضت آزادي براي تصدي هر نوع مسئوليت در نظام جمهوري اسلامي را رد کرده است. بنا بر اين هيچ مرجع ديگري حق ندارد به اين سازمان مشروعيت تاره اعطا نمايد.
فرض کنيم که خود شخص شخيص خميني آن نامه کذايي را نوشته ويا تاييد کرده است( اگرچه در اين مورد شک و شبه فراواني وجود دارد). ولي حالا چه دليلي دارد که بعد سالها به تاريخ پيوستن خميني و افکار پوسيده اش اين حکم مورد اجرا قرار گيرد. اصلا خود قضيه مشارکت ويا عدم مشارکت سازمان نهضت آزادي در امور کشور مي بايست مورد تاييد مردم قرار بگيرد. به نظر من که آشنايي نسبي با نيروهاي اپوزيسيون داخل و خارج کشور دارم سازمان نهضت آزادي ايران مناسب ترين تشکيلات براي جايگزيني نظام جمهوري اسلامي است. سابقه مثبت آنها؛ مبازره مسالمت آميز آنها؛ بامردم بودن و ماندن آنها؛ پايگاه وسيع فرهنگي ـ اجتماعي آنهاو نفوذ فکري آنها بر برخي از اصلاح طلبان درون حکومتي؛ همه و همه بيانگر نقش عمده اي است که آنها مي توانند در پيشبرد کشور ايفا نمايند. وحشت ملايان هم بيشتر از همين نقاط قوت است.